شایان به عروسی میرود...
سلام سلام سلام به گل پسرم.قند عسلم.مرد کوچولوی مامان و باباش... جوجوی مامانی دیشب خوش گذشت؟اخه رفته بودیم عروسی...عروسیه یکی از همسایه های مادر جونت(مامان بابایی)بود.مارو هم دعوت کرده بود مطمینم بهت خوش میگذشت و داشتی تو شکمم میرقصیدی اخه همش داشتی تکون میخوردی اما مامان جان.پسرم خودتو یکم سنگین بگیر.پسر باید جذبه داشته باشه نه تا یه دلنگ دلنگی شنید پاشه قر بده راستی این هفته که گذشت مامان حالش خوب نبود.سرما خورده بودم. >www.kalfaz.blogfa.com وایییییی شانس منه هیچ سالی انقدر سرما نخورده بودم.امسال که نمیتونم دارو استفاده کنم همش مریضم.الانم که یعنی یه خورده بهتر شدم ولی هنوز سرفه های ناجور میکنم.جوری که نگرانت م...
نویسنده :
زهرا
12:45